جدول جو
جدول جو

معنی خرقه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

خرقه انداختن
خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد
کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه افکندن
تصویری از خرقه انداختن
تصویر خرقه انداختن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفرقه انداختن
تصویر تفرقه انداختن
ایجاد تفرقه جدایی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعه انداختن
تصویر قرعه انداختن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه
فرهنگ فارسی عمید
پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
((~. اَ تَ))
گریاندن، گریانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگه انداختن
تصویر رگه انداختن
Streak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
оставлять полосы
دیکشنری فارسی به روسی
धारियां डालना
دیکشنری فارسی به هندی