- خرقه انداختن
- خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد
کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه افکندن
معنی خرقه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایجاد تفرقه جدایی افکندن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه
پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی)
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
оставлять полосы
streifen
залишати смуги
kreskować
strepen
धारियां डालना
לשרטט קווים
çizgi çekmek
kuweka mistari
วาดเส้น
দাগ দেওয়া
لکیریں ڈالنا